من از دیار عروسک ها می آیم

ساخت وبلاگ
ماه بنفش؛ یا می‌شود موهایم را ببافی؟اینکه چطور شد یکی آمد سینه‌اش را باز کرد و یکی یکی مرده‌هاش را بیرون ریخت، انگار تماما از وسواس تجربه کردن شروع شد. این را پیش‌تر فهمیده بودم. وقتی توی آن اتاق دوازده متری لخت روی موکت سفت دراز کشیدم و سعی کردم دختری باشم که قرار است یک بار برای همیشه سینه‌اش را باز کند. آخر همیشه شبح ِ چیزی دنبال آدم است. توی هرچیزی که فکرش را نمی‌کنی. وقتی هم بیرون می‌آید که انتظارش را نداری. خلاصه حرف‌ها زیادند و این که الان قرار است احتمالا منتشر بشود خودش اگر زبان باز کرد حتما بعضی‌ها را می‌گوید. منتها این بین چیزی که نویسنده‌ی مرده باید بگوید این است که بچه‌اش را آنقدر از بالا نگاه می‌کند تا تخم و ترکه‌اش تکامل را زودتر و بهتر تجربه کنند. اگر تخم و ترکه‌ای باشد و این آدم‌ها تنها و سرخورده به عکس‌های خانوادگی‌شان برنگردند. می‌دانی؟ داستان جنینی‌ست که ممکن است همیشه به آن زیبایی که می‌خواهیم نباشد. مخصوصا مادر اگر باشی و دردش را تماما کشیده باشی و بعد ببینی بچه‌ات دماغش کج است. یک چشم ندارد. یا هرچیزی که دوست نداری. نظر نوگام روایت «ماه بنفش؛ یا می‌شود موهایم را ببافی؟» از آن دست قصه‌های آشناست که بازگو کردنش آن هم به شیوه‌ای نو جسارت می‌خواهد. داستان روان و جذاب است و خواننده دوست دارد آن را بی وقفه دنبال کند. روایت به صورت سیال ذهن شکل گرفته است و در قالب شخصیت‌پردازی‌های آن ساختارشکنی‌های بسیار هوشمندانه‌ای وجود دارد. داستان تنهایی زنی با غصه‌ها و دردهایش که بی هیچ آداب و ترتیبی در فضایی سیال از ذهن راوی جاری‌ست و خواننده آن‌قدر با آن درگیر می‌شود که تا آن‌را به انجام نرساند رهایش نمی‌کند. از نکات قوی داستان یکی اینکه قصه غیرقابل پیش‌بینی است و د من از دیار عروسک ها می آیم...ادامه مطلب
ما را در سایت من از دیار عروسک ها می آیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : belverdio بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 3:02

مادربزرگ همیشه یادش می‌ماند وقت نماز را بهم یادآوری کند. اوقاتش تلخ می‌شد اگر نمی‌خواندم. وقتی میخواندم خیال هردومان راحت می‌شد.

حالا ولی نخوانده هم خیالم راحت است. خیلی وقت‌ها هم حالم خوب است.

حالم خوب است ولی محکم نگهم دار.

من از دیار عروسک ها می آیم...
ما را در سایت من از دیار عروسک ها می آیم دنبال می کنید

برچسب : بیست و چندم خرداد,بیست وچندم خرداد,بیست و چندم خرداد download,بیست و چندم,بیست و چندم خرداد دانلود,مستند بيست و چندم خرداد,مستند بیست وچندم خرداد دانلود,مستند بیست وچندم,دانلود مستند بیست وچندم خرداد,فیلم مستند بیست وچندم خرداد, نویسنده : belverdio بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 14:43

بوی مرا این آب و صابون ها نخواهد برد... من از دیار عروسک ها می آیم...
ما را در سایت من از دیار عروسک ها می آیم دنبال می کنید

برچسب : بوی مرا این آب و صابون ها نخواهد برد,بوي مرا اين آب و صابون ها نخواهد برد, نویسنده : belverdio بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 14:43

حس خیلی بدیه اینکه یه مدت طولانی نباشی.

حتما برمی گردم.

من از دیار عروسک ها می آیم...
ما را در سایت من از دیار عروسک ها می آیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : belverdio بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 14:43

گفت: "وقتی بمیرم دیگر هیچی مهم نیست. گل و دعا و گریه خوشبختی از دست رفته را به من نمی گرداند." بعد دیگر هیچی نگفت. حتی از خزر هم حرفی نزد. آنقدر سکوت کرد که مطمئن شدم مال اینجا نیست.

من از دیار عروسک ها می آیم...
ما را در سایت من از دیار عروسک ها می آیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : belverdio بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 14:43

به اندازه‌ای که بتوانم فکر نکنم منگ شده‌ام. و هر چیز کوچکی حتی، سلسله‌مراتب‌وار در اطراف سر ِ نیمه دوّارم جولان می‌دهد. گوگل می‌گوید نمیمیرم. البته از این بابت چندان نگران نیستم. هرچند به اعتقاد گوگل حتی اگر باشم هم طبیعی‌ست. به هرچیزی که نگاه می‌کنم شبکه شبکه می‌شود. شاید بخاطر دو آهنگی‌ست که همزمان پخش می‌شوند. نمی‌دانم به پاتریشیا کاس گوش کنم یا چشم ببندم و حرکات شهرام ناظری را تصور کنم. اما حقیقتا آنقدر تمرکز ندارم که بروم سر وقتشان. اینجور وقت‌ها باید فرار کرد به چیز دیگری. این امن‌ترین راهی‌ست که حتی ممکن است احساس تنگ بودن به انسان دست من از دیار عروسک ها می آیم...ادامه مطلب
ما را در سایت من از دیار عروسک ها می آیم دنبال می کنید

برچسب : اما تو نرو بگذار من نادان بمانم, نویسنده : belverdio بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 14:43

باورت نمی‌شود سانتیاگو. اما امروز حالم خوب است. انگار گوشه‌ای از جهان نیازمند توجه من است. و من اگر بنویسم و سرم را از هجوم ِ بی‌وقفه‌ی جهان‌های موازی ِ شتاب‌زده خالی کنم سبک می‌شوم. آنقدر سبک که می‌توانم قطعیت ِ محکم ِ هستی را بپذیرم. آن نام خزه‌پوش که سیلویا عاشقش شده بود. صدا را می‌شنوی؟ از همان زایشگاه: "در کودکی عاشق ِ نامی خزه‌پوش بودم. نکند گناه‌ست این؟! این عشق ِ دیرینه‌ی مرده به مرگ." به نینوش سوگند، و به طرح ِ لبخند ِ غم‌انگیزش که من امروز زنده‌ام. و جهان نیازمند توجه من است. *"سه زن"/سیلویا پلات من از دیار عروسک ها می آیم...ادامه مطلب
ما را در سایت من از دیار عروسک ها می آیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : belverdio بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 14:43

نمی‌توانم جلوی زمان را بگیرم نینوش. سرش را پایین انداخته و می‌رود. مثلا یک ساعت پیش پنجشنبه بود و حالا سه‌شنبه است. انگار فقط یک بار پلک زده باشم و در همان پلک زدن، کسی چند روزم را خورده باشد. لعنتی حتی بشقاب را هم لیس زده است. نمی‌دانم قبلا هم اینطور بوده یا نه. اما حالا زمان مثل ماهی از دستم لیز می‌خورد. کاش می‌شد نگهش داشت. این لعنتی را نگه داشت و کمی بیشتر لحظه را نگاه کرد. من از این شتاب می‌ترسم.

من از دیار عروسک ها می آیم...
ما را در سایت من از دیار عروسک ها می آیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : belverdio بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 14:43